در زندگی آدمها شماری از امید ها ؛آرزو ها ؛ آرمانها و حتا دوستیهای هستند که از یک جایی شروع و در جایی دیگری ختم میشوند. تلاش برای بدست آوردن دوباره و یا احیای مجدد شان کاملن بیهوده است، زیرا دیگر هیچ نوع تلاش جواب نمیدهد و نظیر آب رفته ای است که محال است به جویبار برگردد
جالب اینجاست زمانیکه آرزویی در دل آدم جوانه میزند امید و دلبستگی پیدا میشود و یا یک دوست دست آدم را با عهد و پیمان دوستی میفشارد آنزمان اصلن تصور آنکه روزی این آرزو این امید و این دوستی در برابر پدیده شکست قرار گیرد و آنچنان بشکند که پاش پاش شود بعید به نظر میرسد. اما متاسفانه که این رسم زندگیست و این قاعده پذیرفته شده فرهنگ آدمیان در روی زمین میباشد
تجربه نشان داده که وقتی پدیده های امید ؛ آرزو و دوستی میشکند دیگر ترمیم آنها ناممکن است! اینها حتا به اندازه ظروف چینی هم نیستند که پطره شوند و با چهره زشت و کریه المنظر دوباره احیا گردند. اینها وقتی شکستند پاش پاش میشوند و تلاش برای بدست آوردن و احیای دوباره هر کدام از اینها به ساختن حصاری ریگی میماند که هر قدر سعی کنی درستش کنی، با کوچکترین تکانی دوباره و چندباره به سادگی ویران میشود.
از همینرو باید در برابر پدیده شکست محتاط بود زیرا وقتی آدم به گذشته اش با دیده ژرف مینگرد میبیند یک سری از امید هایش بطور طبیعی عبث از آب میبرآیند شماری از آرمانها از اول پوچ اند. لهذا تعدادی از آرزو ها باید بسختی بشکنند و یک سری از آدمها ناگزیر از زندگی آدم کنار بروند. کاری نمیتوان کرد رسم زندگی همینست!. اینکه گاهی نمیتوانی فراموش کنی، گاهی نمیتوانی ببخشی، گاهی فراموش میکنی و میبخشی اما عمق زخم برجایمانده آنقدر زیاد است که به ناسور میماند. و همیشه باعث اذیت میشود. گاهی با حسرت نگاهش میکنی و شدیدن خشمگین میشوی، گاهی میپوشانیاش، گاهی نادیدهاش میگیری. زخم در جای خود هست از بین نرفته و میدانی که نمیرود. مقصر اصلی در مرحله اول اشتباهات خود آدم میباشد نه کسی دیگری
اینکه یک عکس، یک آهنگ، یک خاطره، پلاستر روی زخمت را باز میکند. و تازه میفهمی زخم زننده ای که روزگاری با تو بوده دیگر با تو خو کرده و هرگز رهایت نخواهد کرد و حتا هنوز از آن خون میچکد! باز هم تقصیر از خودت است نه از دیگران ! البته خیلی طبیعی است که هرگز طبیب حاذق و مهربانی برای درمان این زخم کهن نخواهی یافت! برعکس هستند کسانی که دردت را مسخره خواهند کرد و حتا حوصله شنیدن شکایت از زخمهایت را نخواهد داشت و در دلسوزترین و مهربانترین واکنش ترا به شکران نعمت ها و داشته هایت فرا میخوانند!زندگی همینست
پس با صراحت میتوان گفت که: پیروزی و شکست دو عنصر اساسی زندگیست اما لذت پیروزی همیشه زود گذر و طعم شکست همیشه ذهن نشین طعم نشین و تن نشین میگردد.
دستایفسکی نویسنده مشهور روسی کتابی دارد در مورد ( امید) که به پارسی هم برگردان شده در آن به تمام پیش زمینه های پدیده ای امید با زندگی آدمی؛ امید ها اندک ؛ امید های واهی پرداخته است! من زمانیکه صدام حسین را پای محکمه عراق با کتاب مقدس قران میدیدم همان جمله دستایفسکی در مورد امید واهی که در دل یک انسان محکوم بمرگ پای چوبه دار پیدا میشود یادم میآمد .اصولن فلسفۀ درد آدمها در همین امیدهای اندک است، همین دلبستگیهای کوچک و همین برد و باختهای نیمه تمام. آدمی اگر سخت و محکم بشکند، کمتر به تکرار اشتباه خواهدپرداخت؛ یا بهتر بگویم کمتر شیمۀ تکرار اشتباه را خواهد داشت. اما این شکستهای اندک و این امیدهای ته مانده است که آدم را به تکرار و تداوم یک شکست، بزرگ رهنمون میسازد.