تاریخ طبری
همیشه با دیدن حجم کتابهای تاریخی مذهبی نخست به وحشت میافتم، اما وقتی آغازش کردم تا پوش کتاب را هم نخوانم دلم راضی نمیشود. ولی هر بار پس از خواندن شان چنان احساس رضایتی بمن دست میدهد که نگفتنی است.اما این بار پس از مطالعه تاریخ ۱۶ جلدی طبری حس متفاوت تری دارم . آری کتاب را به اتمام رساندم. ولی نمیشه گفت خلاص کرده ام،زیرا از یکسو مثل مارهای بی زهر"بوآ " که شکار خود را بدون جویدن بطور کامل قورت میکنند، چندین فصل کتاب بیشتر مربوط به دوره ساسانیان را، زنده قورت کرده از سرش گذشتم. اما در بخش تاریخ اسلام بویژه بخش سیرت النبوی را چنان بدقت خواندم که حس میکنم انگار چون سنگ ثقیل به عمق دریای وجودش فرو رفته ام. شاید هم این کتاب در وجود من حلول کرده باشد، چرا که چون مار بوا در راه هضمش هستم و لااقل به مدت شش ماه توانایی تکان خوردن نخواهم داشت. لهذا باید بوا مانند فقط استراحت (فکر) کنم تا این شکار قوی هضم شود. هضمی نه از راه عقل، بلکه از مجرای قلب.
گرچه
کلام مه الود این کتاب با حدثنی، حدثنا
و قال های مجهول و بی مدرک آغشته است، اما
چون شیره ی تفکر تاریخی در چهارچوب سرنوشت
دین ماست باید برآن با دقت بیشتر مکث کرد.
مورخ
محمد جریر طبری، در این کتاب، گاهی با نور
افگن قوی، برای
دو تا سه
دقیقه، در یک بیابان تاریک
و برهوت بی
خبری تا دوردستها نور می تاباند.
اما
در فواصل
زمانی میان نورپاشی
که
محیط اطراف
کاملآ روشن میشود،باز هم حصار های تاریک
با دیوار های بلند قد نما میشوند.
که
متاسفانه
گاهی هم
خواننده حس میکند از اثرهمین روشنایی
مقطعی، پولیس جاهلی از درون آن حصار های
تاریک بیرون می آیند و
به او چشم بند
میزند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر