۱۳۹۲ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

با مهدی حسن در جاده های آکلند


با ادریس عزیز و همیشه خندان؛ مسعود جان ضارع و انجنیر وحید سخا برای تفریح سوی آبشاری در آکلند روان بودیم. راه مثل راه تورخم و سالنگ هزاران پیچ و خم داشت.از قضا راه آبشار نیز مسدود بود و بناچار از نیمه راه سرود برگشت زدیم. در نیمه راه یادی از مهاجرت های پشاور شد. انجنیر سخا گفت باش آهنگی را از مهدی حسن بگذارم که ما را تا خانه برساند.وقتی مهدی حسن با آن صدای مسحور کننده و تاثیر گذارش با مطلعی آغاز کرد ( رنجش صحیح) ما همه ؛ با آنهمه شور و مستی چند لحظه قبل ؛ چنان خاموش شدیم که انگار خاکستری از خاموشی بر آسمان دنیائ رویا هایمان پاشیده شد. نمیدانم از فراز کوههای که با پیچ و تاب فرود می آمدیم در اندرون خویش با مهدی حسن و هزاران خاطرات ریز و درشت نهیب زده چه گفتیم ؟ حتا نفهمیدیم چه وقت رسیدیم. اگر از خود بگویم نبضم با نبض این غزل میزد و تنم درگدازه هایی از آتشفشان خاطره ها در ذره ذره بدنم تنوره میکشید!، فریاد مهدی حسن مرا در جدال هستی وعدم ؛ شکست و پیروزی ؛ انداخت. و با مصرعی (ایک عمر سی هون لذت گیریا سی بهی محروم

)عطر جنون آمیز و مستی بخش آفرید و آنرا به دشت وکوه ودره های زیبا و بی در و پیکر آکلند فروریخت! دیدم زمین آکلند مست شد وپای کوبان درکهکشانی بی انتهای عشق ؛ عاشقانه میرقصید..

به وحید جان سخا گفتم این آهنگ را برایم بفرست. برگردان میکنم . وحید عزیز با وجود جنجالهای کاری آنرا با برگردان برایم فرستاد ه ! شعر آهنگ و برگردان تقدیم تان باد. سپاس از انجنیر سخا ! و یاد همسفرانم ادریس عزیز ؛ مسعود عزیز و تمامی یاران آکلند بخیر
برگردان پارسی



آزردگی به جایش- رنجاندم بیا 
برگرد باز و بهر رهاکردنم بیا
گرچه از پیش بین ما رسومی نیوده
برای بجا کردن رسم و رواج دنيا بيا
براى چه كسانى علت جداىي را بگويم؟
 تو از من خفه استى ! اما بخاطر مردم زمانه بيا
اندكى ارزش و عزت محبتم را بجا كن
توهم گهى بهر راضى كردنم بيا
عمريست كه از لذت گريان هم محرومم
اى راحت جان بهر گريان دادنم بيا
هنوزهم دل خوشفهمم را از تو اميدهاست
از بهر خاموش كردن آخرين شمعها بيا
همچون كه ميدانى بهانه سازى نه آمدنت 
همانطور كدام روز بخاطر نرفتن بيا

اینهم شعر هندی
رنجشى صحيح دل هى دكهانى كى لييى آ
آ پهر سى مجهى چود كى جانى كى ليى آ
پهلى سى مراسم نه صحيح پهربى كبهى تو
رسم - او - رهی دنیا هی نهی بانی کی لی یی آ
کیس کیس کو بتاهینگی جدایی کا سبب هم
تو مهوج سی خفا هین تو زمانی کی لی یی آ
کچ تو میری پندار محبت کا برم رک
تو بهى تو كبهى مجكو منانى كى ليى آ
ایک عمر سی هون لذت گیریا سی بهی محروم
ای راحت جان مچ کو رولانی کی لی یی آ
اب تك دل خوش فهم كو هى تجسى اميدى
یی آخری شمیم بهی بجانی کی لی یی آ
آ پهر سی موجهی چولی کی جانی کی لی یی 



و آهنگ تمام میشود پشت درب منزل مسعود جان میرسیم. در ایندم انگار سعدی پیش چشمم سبز میشود


در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم




هیچ نظری موجود نیست: