۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه

تولستوی و افکار توحید

  
تولستوی دانشمند شهیر روسی

تولستوی یکی از دانشمندان بزرگ جهان است که در سال 1820 در یک خانواده اشرافی و ثروتمند در روسیه متولد و در سال 1910 میلادی از جهان رخت سفر بست  
  ا در آن زمان حیات او روسیه کاملا غرق در جنگ با امپراطوری عثمانی و کشورهای اروپایی بود. تولستوی سیزده سال بیشتر نداشته که پدرش را از دست داد و پیش از آن مادرش هم از دنیا رفته بود. سپس تحت سرپرستی پدرکلانش به قازان در قفقاز که دارای اکثریت مسلمان بود مهاجرت کرد.
وی در سال هزده چهل و چهار وارد بخش مطالعات شرقی در قفقاز شد و زبانهای عربی ، تاتاری و ترکی را در کنار زبانهای اروپایی فرا گرفت
وی پیش از آنکه به سن پنجاه سالگی برسد کتابهای «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» را نوشت؛ یکی از ناقدان درباره ی این آثار نوشته است که اینها بخشی از هنر نیست بلکه بخشی از زندگی است.
تولستوی کسی بود که دشواریها زنده گی مرتب به او ضربه میزدند و باعث میشد همانند کودکی گریه کند و از جمع دوری گزیند؛ افکار زندگی و معنای و هدف از آن در سرش دور میزد و همواره در کشمکش روانی بین پیشینه ی مسیحی خود و تأثیری که در قفقاز از مسلمانان گرفته بود روزگار میگذراند.
تلاشهای تولستوی بر آموزه های کلیسا تمرکز کرد و در پایان دهه ی هشتم قرن هفده کتاب «اعتراف» و به دنبال آن کتاب «نقد دین مبتنی بر نصوص» را تألیف کرد. وی در همین زمان همچنین یکی از مهمترین کتابهای خود را با عنوان «پژوهش و مقایسه بین انجیلهای چهارگانه» را نیز به رشته ی تحریر درآورد و در آن حجم دوگانگی موجود بین انجیلها را تشریح کرد. وی در این کتاب مراحل اعتقادی خود و شک و تردیدی را که به وی دست داده بود توضیح داد . تولستوی در تمام این آثار به شدت و با شجاعت به باورهای کلیسا حمله کرد و این مسأله بر کسی پوشیده نیست؛ وی نشان داد که بسیاری از این باورها عین بت پرستی است و عالمان دینی همگی خودکامه اند و احساسات مردم را به بازی گرفته اند.
تولستوی داستان مشهور «حاجی مراد» را با الهام از مسلمانان قفقاز نوشت و در آن واژه های عربی و اسلامی همانند مرشد، مرید، امام، غزوه، شریعت و طریقت و نام های چون جمیل بک، محمد، حمزه را با تلفظ روسی آن آورده است و در آن بسیاری از نمونه های شجاعت بر اساس همکاری و از خودگذشتگی در راه عقیده را ذکر کرده است که مجموعا از زیباترین داستانهایی است
از مطالعه این داستان بر می آید که فکر توحید در قلب تولستوی ریشه دوانده بود؛ او با تمام مخالفانش درافتاد و مشکلاتش با روحانیون و کلیسا افزایش یافت بنابراین با جرأت نوشت: «این حقیقتی است که کلیسای موسوم به کلیسای ارتدوکس آن را انکار میکند؛ من  بر این باورم که آموزه های کلیسا به لحاظ نظری دروغی آشکار و زیانبار است و در عمل نیز مجموعهای از خرافات و پندارهای پست و بی ارزش است. در وصیتنامه ام به نزدیکانم نوشته ام وقتی مُردم نگذارند کاهنی به من نزدیک شود و پیکرم را به سرعت و بدون اینکه دست کاهنی به آن برسد دفن کنند. همه ی اسرار دینی شبیه جادوی پست و بی ارزش است اما من به خدایی ایمان دارم که روح و خاستگاه و اصل و اساس همه چیز است. بر این باورم که اراده ی خدا در آموزههای مسیح برای انسان کاملا آشکار است. این منتهای بیدینی است که خدا را معبودی تصور کنی که برای او نماز میخوانی. من نمیتوانم به این فکر بازگردم همانند پرندهای که نمیتواند پس از پرواز به شکنج تخمی که از آن بیرون آمده است باز گردد»

در حقیقت این احساس فطرتگرایی از زمان جوانی در وی وجود داشت و در کتاب «اعتراف تولستوی» آورده است که وی در سن هجده سالگی احساس میکرد که شعایر دینی که به جای میآورد و نشست و برخاستهایی که به قصد بندگی و احترام در نمازش انجام میدهد هیچ دلیلی ندارد و دیگر نمیتواند به دروغگویی علیه خود ادامه دهد به همین خاطر از آن دست کشید
چیزی که بر پایداری تولستوی بر عقیده ی توحید و ایمان به رسالت محمد (ص) تأکید میکند آن است که وی مجموعه کارهای بزرگش را در کتاب «حکمتهای محمد» پایان برد. این کتاب در سال ۱۹۱۰ یعنی همان سال وفاتش به چاپ رسید. وی در مقدمه ی کتاب درباره ی اسلامی که محمد (ص) آورده است میگوید: «این دینی است که اعتقاد اصلی اش بر آن است که خدا یکتا است و معبوی جز او نیست و به همین خاطر پرستش اربابان فراوان جایز نیست؛ خداوند رحیم و عادل است .
احادیثی که تولستوی در کتابش آورده است به شدت بر او تأثیر گذاشته است؛ بوستانی پر از گلهای زیبا است که همه به خوش اخلاقی و برخورد زیبا با مردم دعوت میکند و این جملات تأثیر شگرفی بر ایمانش گذاشته است. او به یقین دانست که مسحیتی که به آن فرا میخوانند هیچ شباهتی با آموزه های ناب مسیح ندارد و همه ی پیامبران و آخرینشان محمد (ص) بر شیوه ی واحدی بوده اند که هیچ اختلافی در آن نیست.
تولستوی در برخی مسایل به دقت مینگرد و برخی از اسباب فساد در جامعه را ناشی از بیعفتی زنان و بی احترامی به شوهران میداند؛ وی در راستای ساخت خانواده ی اصیل بر اساس زن صالح تلاش میکند و این امر در جوامع مسیحی و دیگر جوامع کاملا شگفت انگیز است.
وی فروپاشی خانواده را به باد انتقاد میگیرد و درباره ی طبیعت جامعه ی غربی میگوید: «همسران مردم را میفریبند و وانمود میکنند که با هم زندگی میکنند اما هر یک به گونه ای به دیگری خیانت میکند در عین حال مسلمانان را به خاطر چند همسری به باد انتقاد میگیرند
بر گرفته از تار نمای پایگاه جماعت و دعوت

هیچ نظری موجود نیست: