۱۴۰۳ تیر ۱۷, یکشنبه

سفر تاجیکستان

 ریل دوشنبه

از چوکی کنار پنجره ریل، به تماشای آدمهای که در صحن واگزال ایستاده و مسافران شان را بدرقه میکنند مشغولم. گاهی به احساس آنهایی که عزیزانشان در حال دور شدن از آنها ست فکر میکنم و گاهی به همسفرانم که با هیجان انتظار اشپلاق حرکت ریل را دارند تا از عزیزان شان فاصله بگیرند به دقت مینگرم. شعر سعدی با صدای احمدظاهر در ذهنم پلی میشه : ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود! و به تفاوتهای اشک وداع با اشک اشتیاق از دیدار در مقایسه با آهنگ از سفر خوش آمدی !!احمدظاهر  می اندیشم . 

 هرچند سفر از الزامات و ضروریات زندگیست. بقول پابلو نرودا شاعر و سیاستمدار کشور چیلی اگر سفر نکنی، کتاب نخوانی و لباس های رنگی نپوشی  آرام آرام شروع به مردن میکنی!اما در پدیدۀ سفر، هم مسافر شدن و هم تماشای به سفر رفتن کسی که تحمل دوری اش آزار دهنده است با تمام تشابه و ترادف یکی از دیگری دشوارتر است. تا یادم می آید من همیشه بدون اینکه کسی بدرقه ام کند به سفر میروم. از اثر همین مسافرت ها حتا در عروسی های برادران  و خواهرانم جز یکی اشتراک نتوانستم. با همین افکار برای لحظاتی صدایم در حنجره کور و بغض در گلویم تنگی میکند. ریل راه می افتد و دوباره در گوشه ریل خسته از روزهای بی حاصل زندگی رویای امید می کارم و گندم حرمان درو می کنم. گاهی هم با آذوقه کردن ساقۀآرزو، خوشه امید میچینم.

چشم انداز دو سوی  مسیر ریل خیلی دل انگیز و با صفاست! سکوت طبیعت در تاجیکستان  بسیار واقعی است! چنان آدم را احاطه می کند که می توانی کاملا آن را احساس کنی. اینجا نسیم دلنواز بهاران وزیدن گرفته و دامنه کوهساران را به حریر ارغوانی آراسته اند.  طبیعت نفسی تازه می کشد. خنده ئ گلها دوست داشتنی و گریه ابرها باعث آرامش روح می شود. بهار سبز که گل های سرخ بر تارک آن می درخشند در چشمرس مسافران زیبایی شخم کرده و آرامش عجیبی را بر پهن دشت برقرار میکند. در ایستگاه های ریل میفهمی که اینجا زندگی آزادانه در جریان است دلها غرق شادی و امید شوق و شور محبت و صفا و دوستی است. بهار فصل زندگی و جوش و خروش است. ریل به کُندی می دود و با صدای هر تراق تراقش  گل یاد صد خاطره در باغ خاطرم می خندد، عطر صد خاطره در ذهنم می پیچد." از هزار پیچهای انحنایی زمان عبورمی کنم تا به آرامشی در خلوت خود دست می یابم. اما انگار باز دلم امانت دار بار رنج است. زیرا سفر که همیشه با جسم و با پا نیست.بیشترین سفر آدمی نشستن بر توسن خیال است و جولان دادن در رویا و خاطره. بخصوص برای آنان که هر دم و بازدم  هوای سرزمین عزیزان می کنند. با همین خیال تکانی میخورم به نفر همجوارم میبینم. متوجه میشوم همان کسی است که از پیشش در مرز دالر را سامانی خریدم و ۳۰۰ سامانی را بزور برایم نوت ده سامانیگی داد. خودش سلام کرد و از زندگی نابسامانش چنین حکایه کرد:  سابق آموزگار مکتبی بودم. خانمم سمرقندی است و خودم خجندی! با اندک کار صرافی همراه با تکسی به سختی زندگی میگذرانم. سابق سرحد نبود. حالا سرحد، کار و همه چیز مشکل شده!با پاسپورت تاجیکستانی در ازبیکستان با خانمم زندگی میکنم.

 از او راجع به  واکنش تاجیکان بخارا ، سمرقند و سایر ایالات تجزیه شده پس از فروپاشی اتحاد شوروی و سرحد سازی ها پرسیدم.؟ با تلخ خندی گفت: ملتی که عمدا برای اقلیت شدن طبق برنامه مدون تجزیه شده باشد طبعا نه امکان دفاع از  قلمرو  خود را دارند و نه توان رویارویی با حکومتها را! در اوایل  تئوریسن های تاجیک با رویا بافی  در پس خانه های ذهن خود مشغول ساختن مملکت بخارا بودند.اما در دوران پسا شوروی حتا ارائه تیوری تدافعی تاجیکانه هم جرم محسوب میشد. زیرا   به پیشانی هر حرکتی، بویژه از این دست حرکتها، مُهر طلاق متمدنانه که اسم ظالمانه اش تجزیه خواهی است میکوبند. حالا دیگه تاجیکان بخارایی و سمرقندی با شکیبایی فقط سیل کده و صبر کده شیشتگی هستن. درپاسخش گفتم: هویداست که تاجیکان در کلُ ملتی صبوری هستند  ولی مطمئنم این صبر کردن ها پشتش به دریا نیست! روزی مثل کوه آتشفشان هرچه جمع شده فوران خواهد کرد! همسفر همجوارم  آهی کشیده گفت : اکر میگذاشتند لااقل  تاجیکان سمرقند و بخارا حقانیت اکثریت بودن شانرا، زیر شعار حق تعیین سرنوشت در ایالات فدرالی  با کشیدن خط‌های جدید بدور خویش در همان ازبیکستان حفظ کنند هم درست است اما برعکس با احصاییه سازی های غلط آنها را ۴٪ در احصاییه ها دولتی نشان میدهند در حالیکه روسها را ۱۲٪ ! هر دو آهی کشیده خاموش میشویم. و سرانجام من سکوتم را شکستانده گفتم :اشتباه وقتی بزرگ می شوند که بخواهی با اشتباهی دیگر برطرف اش کنی. مثل اینکه لکه روی شیشه را به دستمال کثیف پاک کنی.

 ریل هم به واگزال بزرگ دوشنبه میرسد با هم وداع میکنیم و با تکسی به یکی از هوتلهای نه چندان خوب دوشنبه رفتم. شب آرام خوابیدم و فردا صبح زود با دوست بزرگوارم جناب دوکتور مسرور امانی تماس گرفتم. ایشان شهروند تاجیکستان  و متخصص اورتوپیدی در یکی از شفاخانه های بزرگ دولتی شهر دوشنبه میباشند. دوکتور امانی بلافاصله به دیدنم به هوتل آمد و با اتفاق ایشان از مرکز شهر دوشنبه،  پارلمان تاجیکستان، کاخ ریاست جمهوری، میدان رودکی، بازار  کاروان، پارکها و کتابخانه ملی دیدن کرده نهار را در آشخانه ملی شهر دوشنبه صرف کردیم. روز دیگر آقای دوکتور از ایستگاه سخاوت مرا سوی پنج کینت یا همان شیرخان بندر افغانستان گسیل کرد. در برگشت دوباره به شهر دوشنبه بار دیگر آقای دوکتور لطف کرده بدیدنم در هوتل آمدند و این بار با لطف زیاد مرا از هوتل بخانه اش بردند و شبی مهمان سفره تاجیکی دوکتور امانی شدم. فردایش از راه خجند ذریعه تاکسی به مرز تاشکند آمدم.

تاجیکستان طبیعت خیلی زیبا دارد. دوشنبه هم شهر خیلی مدرن شبیه شهر های  بزرگ اروپا شده است. در مسیر افغانستان از ولایت های فرغانه و کلخوز آباد و نواحی دیگر که نامشان یادم نمانده بطور گذری دیدن کردم. اما مسیر  کوهستانی، خجند که از دل کوه های سر به فلک کشیده در کوتل های طویل به درازای سه برابر سالنگ ادامه دارد  و رودخانه ای پیچان با دره های عمیق درون قاب آن جای گرفته است خیلی زیباست.رودخانه ای که وقتی به آن نزدیک می شوی رنگش سیاه قیرگون می گیرد و چون اژدهائی سیاه رنگ در درون دره و کنار سرک غریده به پیش می رود اما وقتی با دو دست آب آنرا بر میداری آب زلال است. در این مسیر زیبا که از ورزآب به زرافشان و از آنجا به شهرستان و بالاخره به خجند و سپس به مرز تاشکند میرود لذت تماشا را  نوای زیبای موسیقی احمدظاهر در تکسی سه چندان کرده بود.

 از آقای دوکتور امانی پرسیدم. میخواهم بدانم آیا دکمۀ که سبب پیوند اجزای ایالات تاجیک نشین ازبکستان در کاج پیرهن تاجیکستان گردد وجود دارد؟. یا لااقل دکمۀ که  سبب روشن شدن دستگاه یا چراغ بازجویی وصل به اصل میشود هنوز در میان تاجیکان فعال خواهد بود؟ ایشان فرمودند بلی! اما نه با توسل به زور! بلکه تاجیکستان باید به آن درجه ای از رشد و تعالی برسد تا این دکمه ها در سمرقند و بخارا خود بخود فعال گردیده خوش برضا و داوطلبانه خواهان پیوستن به تاجیکستان گردند. از دوکتور آمانی راجع به مبارزات تیورئیکی تاجیکانه به رهبری  ابوالقاسم لاهوتی در درون شوروی سابق که توانست سبب تشکیل کشور تاجیکستان امروزی شوند هم پرسیدم در حالیکه حس کردم در نهاد شان پاسخ آرام همراه با درک علمی متواضعانه بود  اما با تایید ضمنی پاسخی مشخصی ندادند. ایشان شخصیت تاجیک اندیش اند و اسم پسر شان را احمدشاه مسعود گذاشته اند. به امید موفقیتهای جناب دوکتور امانی و شاه مسعود کوچک



هیچ نظری موجود نیست: