۱۳۹۷ بهمن ۱۳, شنبه

سلما جهانی و اجرائ مستزاد امیر اتابکی


از نظر من ارزش گذاری مطلق یک پدیده هنری نه تنها اینکه کار ساده ای نیست بلکه خیلی هم دشوار بوده و حتا میتوان گفت که درک اش هم به این آسانی نخواهد بود. اما میشه  با دید نسبی گرائی به آن نگاه کرد ارزش گذاری اش کرد و نظر داد.من تا ایندم همیشه از آهنگسازان و هنرمندان کشور ما پارچه های را شنیده ام که بیشتر روی غزل و رباعی و اندکی هم دوبیتی کمپوز ساخته اند. تنها احمدظاهر عزیز مضاف بر اینها روی مخمس شهریار بر غزل سعدی و چند مخمس دیگر و همچنان روی اشعار سپید و نیمایی محمد مصدق و فریدون مشیری و چند تای دیگر هم کمپوز های زیبائ دارد! از استادان بزرگ چون استاد سرآهنگ و رحیم بخش هم پارچه های روی مخمسات بیدل شنیده ام. اما بر روی شعر سبک ادبی مستزاد از نظر من کمترین توجه صورت گرفته و بجز آهنگی ( نه بما جور و جفا کن نه زما دل بستان - نه چنین کن نه چنان -نه بما شکوه کن از ما نه بکس شکوه رسان نه چنین  کن نه چنان) از صادق فطرت ناشناس و همین آهنگ خانم سلما دیگر  نشنیده ام. شاید بدلیل اینکه در اشعار مستزاد مصرع دوم فقط یک یا دو واژه است و ساختنش در هجائ میلودی آهنگ کار ساده ای نیست؛ مگر اینکه در قوالی از آن استفاده کرد. اما روی  غزل زیبائ( قد دلکش سرو)  امیر اتابکی؛  خانم سلما آهنگ زیبائ دارد که نخست توجه تانرا به غزل امیر اتابکی وسپس به شنیدن آهنگ خانم سلما جلب میکنم.

قد دلکش رعنای سرو

ماه برآنند که چون روی توست                    ادعاست 
مشک ستانند که چون موی توست             این خطاست

آن که قد دلکش رعنای سرو                       ای تذرو 
گفته که چون قامت دلجوی توست              نارساست

بر مه نو چند شبی را هلال                        با ملال 
روی نماید که چو ابروی توست                    بدنماست

آن که چنین گفت که یاقوت ناب                  زآب و تاب 
هم‌گهر لعل سخنگوی توست                      کم‌بهاست

خلد برین هم اگر ای رشک حور                   بی‌قصور 
آب‌وهوایش چو سر کوی توست                   باصفاست

با همه جور و ستم ای بی‌نظیر                   گو امیر 
میل دلش از همه کس سوی توست            باوفاست

امیر اتابکی


با اندک ژرف نگری در مستزاد بالا آدم به ژرفای استعداد آهنگساز پی میبرد! آهنگساز در این آهنگ بعد مصرع اول که خانم سلما میخواند پیش از  مصرع دوم که آنرا هم خانم سلما باید بخواند همراهانی را وظیفه میدهد تا  با یک ( نی نی )+ ( این خطاست) کند و این ( نی نی) چنان با مهارت و بسیار زیبا هم در نفی مصرع اول به مصرع دوم کمک میکند هم هجا را تکمیل و هم شعر را مقبولتر میسازد! زیرا شعر منشوری است که همه وجود و رنگ های نور زندگی را باز می تاباند ، هرچند همه ی رنگها  از کانال ذهن و زبان و روح شاعر می گذرد اما وقتی این شعر مبدل به یک پارچه موسیقی شد و سپس ورد زبانها مردم گشت  دیگر تمام جامعه؛ پیراهن همان شعر را می پوشد ؛ و در قد و قامت کلام همان شعر خودنمایی می کند. که در این شعر و آهنگ من این حس را لمس کردم. نمیدانم آهنگساز این غزل زیبا کیست؟ اما مطمئنم اگر امیر اتابکی بشنود حتمن خواهد گفت دستت درد نکنه کمپوزیتور و میرسی خانم سلما و اما

 به باور من  این غزل که شاعرش هم یک مرد است یک غزل کاملن مردانه هم است اگر این شعر بوسیله مردی اجرا میشد و خانم سلما در پر کردن هجا ها با  ( نی! نی ) همرائی میکرد بهتر بود  شما چه فکر میکنید ؟
در ضمن من این غزل و این آهنگ  را زلال یافتم بهمین سبب این نصیحت را در پایان این نوشتار ضمیمه میکنم




اگر واقعآ زلال باشی آسمان در توست 
از دانشمندی پرسیدم چگونه میتوان، بهتر زندگی کرد؟
با كمی مكث جواب داد
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر، با اعتماد، در زمان حال زندگی کن، و بدون ترس برای آینده آماده شو.
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز.
شک هایت را باور نکن، و هیچگاه به باورهایت شک نکن 
زندگی شگفت انگیز است، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی.
پرسیدم، آخر چگونه...، و او بدون اینكه متوجه سئوالم شود، ادامه داد 
مهم این نیست که قشنگ باشی...، قشنگ این است که مهم باشی  حتا برای یک نفر.
كوچك باش و عاشق... البته كه عشق، خود آئین بزرگ كردنت را میداند 
بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی.
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن 

داشتم به سخنانش فكر می كردم كه نفسی تازه كرد و ادامه داد 
هر روز صبح در آفریقا، آهویی از خواب بیدار می شود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچرد،آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد، شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا می گردد، كه می داند باید از آهو سریعتر بدود، تا گرسنه نماند...
مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو...، مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی...
به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی می خواستم باز هم ادامه دهد
و باز هم به...، كه چین از چروك پیشانیش باز كرد و با نگاهی به من اضافه كرد:
زلال باش...، زلال باش...،
فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی، یا دریای بیكران، زلال كه باشی، آسمان در توست


هیچ نظری موجود نیست: