۱۴۰۰ شهریور ۱۸, پنجشنبه

رمضان و خاطره هایش

رمضان باتمام فضائل و مکارمش، این نکته را نیز به اثبات میرساند که گذر زمان و روزگار آنقدر هم که میگویند، سریع نیست بلکه بر عکس با ریتم کُند و کشاله دار میگذرد. این نکته را بار، بار در همین ماه مبارک متوجه شده ام که:  فاصله زمانی از بام تا شام گاهی به اندازه ی یک هفته عادی طول میکشد و فاصله ای پنج دقیقه ای سر دسترخوان افطار به اندازه یک شبانه روز عادی میگذرد. ازاینرو مدام به این فکر می افتم، چرا و چطور روزگار آدمی یا بهتر بگویم زندگی، با این ریتم کُند و کشدارش یک چنین به سرعت میگذرد؟ آیا این خود بزرگترین پارادوکس شترمرغی حیات آدمی  نیست؟

 آری انگار همین پریروز بود که برای بار نخست روزه گرفته بودم. خاله عزیزم که خداوند حفظش کند در غزنی مرا به مهمانی افطاری شام دعوت کرده بود. شوهر خاله ام استاد امیرمحمد خان آچار بسیار فوق العاده و مزه داری را روی سفره مهمانی تهیه دیده بود که تا آخرین قطره سرکه اش را با اشتهای وافر نوشیدم. همان سال پدرم میگفت سیزده ساله هستی! دلت! اما مادرم میگفت پایش را در چهارده مانده و روزه فرض شده سرش بگذار بگیره!!! خدا داند چند سال از آن میگذرد ولی  مثل پریروز بود

گویی همین دیروز بود. در باغ بالا زندگی میکردیم. از سینمائ بهارستان گذشته بسوی لیسه عمر شهید بسمت چپ سرک، یک دوکان فرنی فروشی بود، که در روز های ماه مبارک رمضان فرنی ویژه برای  خریداران ویژه اش درست میکرد.

در ماه رمضان طرف های دیگر فرنی هایش را در چینی های ده افغانیگی، 

پانزده افغانیگی و سی افغانیگی بطور بسیار منظم روی پرچال دوکان میچید و روی آن توته ای چهار کنج شیشه یی را میگذاشت. توته های مربعی شیشه را از بخار فرنی عرق میزد و مثل شبنم زلال در حال رخشیدن و لرزیدن و لغزیدن بود. اگر یک قاب ده افغانیگی آنرا پس از ادائ تراویح، نوش جان میکردی دیگر مشتری دایمی آن میگردیدی.آری مثل اینکه همین دیروز بود

 خلاصه مثل همین امروز صبح یادم هست، روزه های دوران محصلی، لوبیا پلو خوری های روزه های پشاور با هم مسلکان مجرد و خاطرات خوش حول و حوش آن ، روزه های جنگ در کابل با انبوهی از یاس و سرگردانی ، روزه های کمپ در هالند و ...و

گاهی در همین شبهائ قرنطینی و رمضانی، وقتی به گذر عمر می اندیشم با تعجب از خود میپرسم. نکند ساعتها و جنتری ها دروغ بگویند؟ آیا براستی اینهمه عمر بر باد رفته؟ پس در این گذر زمان از زندگی چه فهمیدم؟ در این سالها چه کار درستی را انجام دادم؟ متاسفانه پاسخ هر دو سوال هیچ است. هیچ و پوچ.

 اینرا میدانستم خداوند بر زمان و اینکه انسان دستخوش زیان است توسط آیه والعصر سوگند یاد کرده است، اما همیشه برایم سؤال بر انگیز بود که چرا درقرآن به اسپ های که می دوند، سوگند خورده شده. والعاديات ضبحا". باری از مولوی عبدالباری کشمی پرسیدم اما پاسخ قناعت بخشی برایم ارائه نکرد. اما در این  رمضان معنی اش را هنوز که نه چندان، بلکه اندکی به منظورش پی برده ام.و آن اینکه فکر میکنم، نفس ما مثل اسپ روزه داری است که در مسیر گذر زمان در ما پیوسته می دود، خسته نمی شود، حتا آب و علف هم نمی خواهد. بی وقفه می دود.حتا پشت سرش را نمی بیند. و شاید همین اسپ همان گذر زمان برای بدست آوردن فرصت ها باشد بقول استاد سخن سعدی این همان

 هر نفسی (نفس) که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات  باشد

بهر صورت تصاویر خاطره انگیز از ایام رمضانی گذشته، این نکته را بیشتر متوجهم کرد که : تلخبتانه کفه ی ترازوی خاطرات تلخ رمضانی بر شیرینی هایش خیلی سنگینی میکند. آری یک هفته از رمضان میگذرد، طوریکه در ابتدا از کُندی و کشداری روزهایش گفتم انگار یک قرن ازش گذشته و در این مدت سعی کردم زیادتر خاطرات شیرین رمضانی را تا سرحد نخ نما شدن مرور کنم و چنین کردم. آری! رمضان های بود که با هزاران امید آرامش را باور کرده بودم در صورتیکه میدانستم آن آرامش قبل از طوفان بود. در قعر امید غمگین انگيزه ای بودم که با یاس، زندگی از من گرفته بود با آنهم برای دوباره پس گیری همان انگیزه در رمضان نیایش میکردم. و بالاخره شبهای بود که پس از تراویح برای تحقق بخشيدن رؤيائ که دیگر نداشتم، نیایش میکردم.  .

بهر صورت عمر در گذر است ولی هنوز ندانستم که : آیا زندگی فقط خیال و خاطره ایست گذرا یا خوابیست کوتاه و پر ماجرا؟ و یا هم هر دو؟ می گویند کشال ترین خوابها محصول دقایقی بیش نیستند. زیرا فقط بخش های پایانی خواب ها در خاطره آدم می مانند. اگر چنین باشد رمضان در شبهای زندگی همان بخش پایانی خواب خواهد بود.

مصروف نوشتن همین دلنوشته بودم که، از تلویزیون آهنگ استاد مهوش کز نیستان تا مرا ببریده اند، پخش شد..کمپیوتر را رها و  تا آخر آهنک را بدقت گوش دادم. وقتی کلام آسمانی مولانا در شکایت از هجران را مهوش فریاد میزد یکباره حس کردم در میان هیاهوئ شاکیان زندگی در یک میدان بزرگ شبیه محشر ایستاده ام.  همه شاکیان پرچم های سیاه بدست و دور من با سماع مولانائ بلخ می چرخند .  با ختم آهنگ انگار گرد بادی سردی را حس کردم که  تمامی مارا در هم پیچاند.کسی از میان جماعت فریاد زد همه چیز تمام شد وهمه چیز را ویران کردند و آهنگ نیز تمام شد. بلافاصله بخود آمدم نفسی کشیده یادم آمد، که چطور در نسل من آرزوئ داشتن مدینه فاضله افلاطونی هم از نوع داس و چکشی و هم از نوع اخوانی گری، که داد و فریادش تا آسمان ها میرسید،مبدل به مدینه فاسقه شد. شاید این خاطره نویسی های من هم در نهایت از باعث همین مدینه فاسقه باشد. زیرا در مدینه فاسقه فضیلت ها و مکارم اخلاقی یک مدنیت، فقط در حد خاطره ها باقی میماند و بس!!! اما وای بر زمانی که خدائ ناخواسته این مدینه فاسقه هم به مدینه ضلاله برسد .  در آنجا از فضیلت هاو مکارم اخلاقی دیگر حتا خاطره ای هم باقی نخواهد ماند که انشالله چنین مباد....

 

مکتب رمضان در جوامع بشری

روزۀ در ادیان دیگـر به دشواریِ روزۀ مسـلمان‌ها نیست.  در آیـین یهودی

 روزه‌هایی وجود دارند که فرد روزه‌دار بـرای بیشتر از ۲۴ ساعت یعنی از غروب آفتاب تا مـدتی پس از غـروب آفتاب روز بعدی، از خـوردن و نوشـیدن اجتـناب مـی‌ورزد. این نوع روزه در روزهـای «یوم کیپور» و «تیشا بآو» گرفته مـی‌شود. روزه در میان هـندوها اشکال گوناگونی دارد. برخی روزه‌هـای آن‌هـا برای ۴۸ ساعتِ تمام ادامه یافته و در خلال آن، از خوردن غذا و نوشیدن آب اجتناب مـی‌نمایند. آن‌ها روزه‌های آسان‌تری هم دارند.

پیروان برخی ادیان هنگام روزه‌داری از خوردن غذاهای جامد دست برمی‌دارند، گروهی تنها از نوشیدن، دسته‌یی از تماس‌های جنسی و بعضی‌ها از سخن زدن روزه می‌گیرند. در میان یکی از قبایل آسترالیا، زنان بیوه برای یک ‌سال تمام حرف نمی‌زنند. از لابه‌لای قرآن هم دانسته می‌شود که یهودی‌ها هم از سخن روزه می‌گرفتند. در برخی ادیان تنها یک طبقه روزه می‌گرفتند که نمونه‌اش برهمن‌ها اند؛ و در برخی دیگر از ادیان روی زمین، مردم هنگام روزه نه تنها که هیچ چیزی نمی‌خورند که هیچ کاری هم انجام نمی‌دهند. برخی ادیان روزه را برای سرزنش و عقوبت می‌گیرند و گروهی دیگر روزه را به عنوان یادآور خاطرات دردآور به‌کار می‌برند و روزۀ برخی دیگر مجموعه نبایدهایی‌ست که روزه‌دار باید از انجامِ آن خود داری کند.

اما روزۀ اسلامی برای شکنجۀ بدن فرض نشده است، یادآور خاطرات تلخِ گذشته هم نیست، یک تقلید قومی و قبیله‌یی هم نمی‌باشد، تنها یک رژیم غذایی هم نیست، یک عمل فردی هم به شمار نمی‌رود؛ بلکه این مناسبتِ میمون فضای سراپای جامعه را دگرگون می‌سازد. رمضان ماه بی‌کاری نیست، رمضان ماه نبایدها هم نیست؛ بلکه ماه بایدهایی چون تزکیه و تصفیه و تصعید روح و خیرات و صدقات و اعمال خیر می‌باشد. روزۀ اسلامی دارای وقت مشخص، متود مشخص و مفهومی بسیار گسترده بوده که به صورت بسیار وسیعی در میان مسلمانان اجرا شده و دین و زنده‌گی و جسم و روح و دنیا و آخرت و فرد و جامعه را با هم پیوند می‌دهد.

خلاصۀ سخن؛ هر سنتی ‌که به این پهنا و ژرفا در میان انسان‌ها رواج داشته باشد، باید یقین داشت که فطرت انسان، سنن الهی در آفرینش و قانون طبیعت آن را تأیید می‌نماید. روزه یکی از سنت‌های پسندیده‌یی است که انسان‌ها را به‌هم پیوند داده و وجه مشترکِ ادیان در مسیر تاریخ بشر بوده است

 بگفته  دخت بهبهان خدا خودش داند که ز چه جوهر آفریده این دلهای داغدار ما را ! بیائید با همین غزل و آهنگ احمدظاهر عزیز این بحث را ببندیم

سیمین بهبهانی

تو دانی تو، زچه جوهر آفریدی، دل داغدار ما را

که هزاران لاله پوشد، پس ازین مزار ما را

 


چه کنم جز این که گویم، بنگر به لطف بنگر

دل گرمسوز ما را، رخ شرمسار ما را

 

ز سرشک نم فشاندم، به بنفشه زار دوری

که زبوته ها بچینی، گل انتظار ما را

چو نسیم آشنایی، ز کدام سو وزیدی

تو که بیقرار کردی، همه لاله زار ما را

منم آن شکسته سازی، که تو ام نمی نوازی

چه فغانم کنم زدستی، که گسسته تار ما را

ز کویر جان سیمین نه گل و نه سبزه روید

دل رنگ و بو پسندت، چه کند بهار ما را

هیچ نظری موجود نیست: