۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

حیوان ناطق و دو پا


آیا اگر انسان حیوان ناطق نمیبود؛ جنایات بشری وجود نمیداشت

دوست بزرگوارم جناب عزیزی غزنوی؛ امروز برایم زنگ زد و بعد احوالپرسی و تعارفات معمول 
پرسیدند: از وطن چه حال و احوال؟ در پاسخ گفتم: جگرخونم ! از اخبار شنیدم امروز یک حمله انتحاری در نزدیک دانشگاه نظامی کابل؛ جان دهها محصل را گرفته ! من از دل آن محصلین خوبتر میایم. چون همانجا تحصیل کرده ام. ما پنجشنبه ها را گل شنبه میگفتیم! و برای محصلین نظامی روز رخصتی و زیبا است. هر دو تاسف کردیم و سپس با یاد آوری از خبر تلخ روز پیش؛ که یک خانواده را با کودکان شان در کابل قتل عام کرده بودند؛ با تعجب از او پرسیدم: مگر می شود از بعضی از انسانهای امروزی  اینهمه سبعیت  و از بعضی  دیگر اینهمه  رخوت و بی تفاوتی را انتظار داشت؟.  آخر چرا انسان باصطلاح متمدن امروزی نمی تواند روابط با همدیگر را بر اساس تفکر و تعقل تنظیم نماید؟ آخر چرا همدیگر خود را بدون گناه میکشند؟ آخر چرا عده ای از انسان نما ها فقط سیل بین و تماشاگرند! آیا بقول سعدی بنی آدم اعضای یک دیگر نیست؟؟ آخر چرا بعضی دیگر از این موجودات  ناطق دوپا با بی تفاوتی  از میان آب خون آلود هم نوع شان؛ ماهی مراد میگیرند؟مگر بنی آدم اعدای یکدیگرند؟
عزیزی بدون درنگ پاسخ داد  و گفت: ریشه  اینهمه سبعیت و مشکلات آدمیزاد در همین زبان آدمیزاد نهفته است. اگر این موجود دو پا فقط زبان نمیداشت؛( ناطق نمیبود) ؛ پس واضح است که حرفی زده نمیتوانست. لهذا دنیا خیر و خیریت بود! هیچ تجاوزی ! هیچ قتلی؛ هیچ  تعدی و هیچ کشتاری هم صورت نمیگرفت! عزیزی آدم شوخ طبع و شاعرست نمیدانم این حرف را بخاطر اینکه مرا از غصه برهاند گفت و یا هم کاملن معتقد  به این حرف بود؛ گرچه من پس از خداحافظی گفتم این موضوع را در فیس بوک مینویسم  و او تائید کرد! از آن لحظه ببعد پیوسته به این سوالات می اندیشم که :
نخست: اگر قرار باشد موجود ات  بدون عاطفه و درک و تفکر را حیوانات وحشی بنامیم، پس آیا عملکرد بعضی از انسانهای امروز؛ مثلا طالب و داعش چیزی متفاوتتر از این  تعریف خواهد بود؟.
 ثانیآ: اگر انسانها بر اساس عقل و تفکر تصمیم می گیرند و حیوانات بر اساس تمایلات غریزی. در اینصورت آیا عملکرد انسانها بیش از نود و پنج  درصد ناشی از تمایلات نفسانی  که همان غرایز حیوانی است نمیباشد؟ .
ثالثا:از بازتاب اخبار و حوادث کشور این نکته پیداست که در راس همه ی کشتارها، جنایات، وحشیگری، سرقت و تعدی به حقوق دیگران  که ضعف انسانیت و غلبه حیوانیت را بنمایش میگذارد حیوانات ناطقی قرار دارند که با افتخار با همان زبان ناطق شان؛ نطاقی کرده و مدعی وحشیگری میشوند و آن جنایت را بدون کدام آزرمی به عهده میگیرند  آیا نمیشه اینها را با همکاری مشترک انسانی به سزای اعمال شان رساند؟  
تا زبان نطاقان (سخنگویان) وحشیان کوتاه گردد و کسانی که خود جنایت می آفریدند لااقل ، قفلی بر زبان خود میزدند و این حیوانات ناطق نمک بر زخمها نمی پاشیدند.
اما مهمتر اینکه در این جهان حرف  شعرا ؛ علما؛ اساتید دانشگاهها ، حقوقدانان؛ متخصصین علوم بشری و فیلسوفان نسبت به نطق زورمداران و جنایتکاران کمتر شنیده میشود. بجز تلویزیون پاکستان که با سخنان علامه اقبال آغاز و پایان میافت بیاد ندارم در تلویزیونهای دیگر نقطه نظرات افرادی چون گویته و شکسپیر و کانت و نیچه را پخش کنند برعکس هرچه میشنویم از ترامپ و پوتین وابوبکر بغدادی و... و.. است
هرچند سالهاست که از اینهمه بی عدالتی چنان خسته و دلسردم که دیگر تمایلی ندارم  در مورد روابط انسانها حرفی بر زبان آورم و یا سطری بر روی کاغذ بنویسم ولی از آنجا که نمیتوان بی تفاوت ماند، فکر کردم با نوشتن این مطلبی از دوستان متفکر؛ اندیشمندان و مدعیان انساندوستی  بپرسم آیا پاسخ سوالهایم همین است که جناب عزیزی گفتند یا راه حلی دیگری هم وجود دارد؟؟
گرچه خودم بر این نتیجه رسیدم  که در  جهان که نتوان مدعی انسانیت بود! بهترست زبان  خود را کاملا در بند کشیم و همانقدر از آن استفاده کنم که فقط نشان متفاوت از حیوانات غیر ناطق داشته باشیم! بقول مولانا
من کسی در ناکسی در یافتم

پس کسی در ناکسی در بافتم
 د




هیچ نظری موجود نیست: