۱۳۹۸ مهر ۶, شنبه

انتخابات و داستان فیل مولانا


شنبه است و تعطیل آخرهفته؛ در آنسوی دنیا در  میهنم انتخابات است. از برکت جادو بکس  برنامه را بطور زنده تماشا میکنم خبرنگاران از سایت های انتخاباتی خبر و گذارش تهیه میکنند و پیداست که دیدگاه مشابه اصلا وجود ندارد و همه گان مثل من همه چیز را  متفاوت میبینند.
هویداست که در هر سخن و هر درک بالاخره حقیقتی نهفته است. اما تمام حقیقت را کسی تا هنوز تشخیص نداده و این شبیه همان داستان تمثیلی فیل در اتاق تاریک میباشد که حضرت مولانا بیان کرده است.
طوریکه از لحن و نحو بیان  گذارشگران؛  مصاحبه شده گان و ناظران پیداست : اینبار هم نمایش انتخاباتی را دولت همانطور که خود مصلحت میدید برگزار کرده و نتیجه ای را هم که خود میخواهد بزودی اعلام خواهد  کرد . اما برای آنانی که به سیاست حاکم  و تاثیر گذاری خارجی ها مطلع اند این حرف ها بخشی از ماجرا و حقیقت میتواند باشد بقول مولانا ،فیل در اتاق تاریک خوابیده یکی از راه حس لامسه فقط خرطوم فیل را تشخیص میدهد؛ یکی پای فیل؛ یکی هم  دم و دیگری گردنش را. همه راست میگویند مگر بخشی از واقعیت را نه تمام و کمالش را!
 از اینکه پیش عده ای کمیسیون مستقل انتخابات؛ دولتی ؛ متقلب و  منفور بوده و بر عکس از نظر عده ای هم مستقل و محبوب میباشد با شگفتی میتوان گفت که حتا در اینجا داستان فیل در تاریکی هم نمیتواند بیان گوی کنه این مسئله  باشد. زیرا که در داستان فیل تفاوت بین خرطوم و ران فیل از آسمان تا زمین است. اما کمیسیون خو همان کمیسیون است که طول و عرضش به همگان معلومدارست
بهر صورت از انتخابات افغانستان فقط همین تفاوت ها را میخواهم به عنوان سوژه بردارم و میگذارم انتخابات  را تا اعلام  نتایجش! عرض شود که یکی از نعمت های بزرگ مهاجرت و زندگی در دیار دیگران، دیدن همین تفاوت ها و رسیدن به این درک است که: اصولا وجود  تفاوت درک و معنی در میان همه آدمیان در همه جای دنیا یک امر طبیعی میباشد .چندین سال پیش وقتی بار اول مجسمه امیر تیمور را با پای لنگش در ازبکستان دیدم فهمیدم که همه آدمیان مانند من و خانواده من؛ قبیله؛ همزبان و هموطن من فکر نمی کنند. تمام مردم دنیا مثل ما به قضایا نمی بینند. احساس  و یقین دیگران از ما کاملن متفاوت است. پس نباید هیچگاه این تفاوت دید را دست کم گرفت. این خود امری است مهم و بغایت بغرنج. بسیاری از گرفتاری های بشر امروز و دیروز و فردا از همین جا نشآت گرفته است.
اما برای از میان بردن تفاوت ها چه باید کرد؟ بنظرم برای پل زدن میان این همه تفاوت؛ میان آدمها در سطح کشور و حتا جهان  بیآن داستان خود و شنیدن داستان دیگران ضروری است.! حس میکنم بیان داستان خود و شنیدن داستان واقعی دیگران آدم ها را به یکدیگر نزدیک می کند و فاصله ها را کم میسازد. حاکمان دنیا همیشه از ذکر داستان دیگران هراسانند و با هزاران حیله راه را بر آن می بندند و دیوارها را بلندتر می کنند و صداها را خاموش تر! خلاصه هیچ دو نفری یک امر خارجی را همگون نمی بینند، ما اگر داستان سلطان محمود را به هندیان بخوانیم و آنها اگر داستان بابر یا هرداستانی را که  دلشان خواست بما بخوانند باید داستانهای مانرا بدقت بشنویم. اجبار های زمان و مکان را در داستانهای خویش تشخیص دهیم. و اینگونه میشود بر تفاوتها پل زد. باید داستان چنگیز را از مغل ها و اسکندر را از زبان مقدونیایی ها شنید نه از کتابهای مکتب خود
در نهایت باید داستان خواند و شنید، و باید یقین کرد که دیگران یقینی غیر ما دارند و کار به یقین عینی من و ما ختم نمی شود.
پیل اندر خانه تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همی‌شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف می‌بسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد

هیچ نظری موجود نیست: