۱۴۰۰ فروردین ۶, جمعه

خاطرات و یادی از اعیاد

عید و خاطراتی از اعیاد
پای تلویزیون نشسته بودم؛ تلویزیونهای میهنی را از هزاران کیلومتر دور تماشا میکردم.
فردا عید است! گذارشگر تلویزیون طلوع به بازار های کابل و هرات رفت؛ بازارها مثل همیشه ملتهب شده بود. دالر چند افغانی  بالا رفته بود؛ فروشندگان میوه های خشک شکایت داشتند که خریداران کم شده است. گذارشگر پای صحبت چند تن از عابرین و خریداران نیز نشست! تقریبن همه آنها از قیمتی شکایت داشتند. اما جالب اینکه اکثریت آنها شکایت هایشان را نه با پیشانی ترش؛ بلکه با لبخند بیان میکردند و به پرسش های خبرنگار بهترست بگویم با زهرخند پاسخ میدادند! وقتی به آن لبخند های تصنعی دقیق دیدم؛ تا فکرم کار کرد اعیاد پر از خاطرات گذشته پیش چشمم ظاهر شدند و یکایک مثل ضربه تروما بر جسم ناتوانم شلاق زدند؛ زیرا تقریبن در شماری از لبخند های که دیدم ؛ همآن لبخندهایی که واقعن از باب خندیدن نیست بلکه بیشتر به خاطر مخفی کردن حسی، حقیقتی، اجبارا بلب نقش میبندد را مشاهده کردم. و من خودم استاد اینگونه لبخند ها هستم.
 از نظر من تلخترین لبخند؛ همان لبخند تصنعی عیدی است که به هنگام خجالت کشیدن روی لبت بزور میشگفانی. این لبخند شبیه همآن لبخندهایی میشود که آدم  به هنگام عصبی شدن میزند و کاری نمیشه کرد.
بنظرم اعیاد در نسل من پیش از این که نماد جشن و شور و شعف باشند؛ میآیند و میروند  تا شاهدی باشند بر خاطره های تلخ و شیرین آدمی؛ گاهی هم اعیاد شاهد عمیق شدن زخمهای ناشی از ناتوانیها و علامتی بر شدت تیرهایی که نهانی به سوی دل آدم  در گذشته نشانه رفته اند میباشند. از اینرو عید اکثرا دلیلی بر فزونی غمهایی که در وجود آدم تلنبار شده اند می شوند و بجای نشاط و خندیدن؛ نشانی بر زیاد شدن خشکی لبان و زبان و آهی که در گلوی آدم بغض کرده است میگردند.
بگذریم از حاشیه روی ! اما سوال اساسی اینجاست که چرا در اول هر رمضان و عید نرخ ها چنان بالا میرود که لبخند اجباری را بمردم تحفه میدهد؟ بهتر بگویم ریشه این آشفتگی اقتصادی میهن ما در کجاست؟
من ریشه این مشکل را در عدم باور به حساب و کتاب خدایی و بنده گی میدانم. شهر دار؛ تاجر؛ مسئولین امور و فروشنده به هیچ حساب و کتابی اعتقاد ندارند، نه دنیوی، نه اخروی.
بطور نمونه درباره عدم یقین به حساب و کتاب اخروی امروز اکثر آنهای که فروشنده بودند روزه داشتند همه ایمان دارند اما متاسفانه انگشت همه بسوی یکی دیگر بود کسی خود را ملامت نمیکرد ؟
خلاصه عید دوباره فرا میرسد و  بتاریخ می پیوندد از شخص شخیص من کاری جز این ساخته نیست که با  قلم بردارم و مسطور کنم خاطراتی عیدی را!  اما گاهی عمق زخم های عیدی چنان بر سینه آدم سنگینی میکند که مانع   تصویر  کردن  اندوهی که در درون آدم لانه کرده میشود

عید تان مبارک
     

هیچ نظری موجود نیست: