۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

گلبدین و هشت ثور


اما سخنان گلبدین مرا خیلی شگفت زده کرد!

این یک حقیقت غیر قابل انکار است که این روز ثمره ای جهاد بر حق مردم ماست؛ که لااقل حزب او هم بخشی از آن شمرده میشود اما چون او خود در این روز به مراد دل نرسیده اصلا آن گپهای که در مخابره با آمر صاحب در پنج ثور سال هفتاد و یک گفته و تاکید کرده که :مجاهدین باید با فتح و نصرت و الله و اکبر گویان داخل کابل شوند را امروز نگفت. او مثل رهبران غربت نشین حزب خلق سخن میزد!  از ناکامی طرح بنین سیوان؛ کودتا علیه نجیب ( فاعتبرو یا اولی الابصار)؛ از کودتای ناکام اش! که علت ناکامی همان کودتا هم بدوش همصنفی عزیزش که اصرار کرده این کودتا را بدیگران شریک کن و از اشتباه خودش که آنرا با رهبران شریک کرده و یکی از آن رهبران که جاسوس نجیب بوده و معلوم بود کی را میگوید!!!! آنرا به نجیب فاش کرده است. او از نظر من با تمام تناقض گویی ها نشان داد که با وصفی که به حقیقت رسیده و خیلی چیز ها را میفهمد هنوز سخت عقده دارد. هنوز ریگ در کفش و کیک در شلوار دارد! او اجازه سخنرانی اش را هم با تبختر فقط از ریس جمهور خواست !! او برای رسیدن به هدف چون ماکیاول برای خود هر عمل را مجاز و آنرا به نوعی توجیه کرد. او از ترور، به عنوان کشتار سیاسی که به غیرنظامیان هم رحم نمیکند، قسمآ دفاع کرد و آنرا برای حزب خودش مجاز شمرد. گلبدین نابترین شیوه ی استفاده از این قاعده ی سیاه (ترور) را؛  که  تروریست، با توسل به این قاعده، ابایی ندارد که جان انسانهای بیگناه و غیرنظامی را، ولو کودکان، را وسیله رسیدن به هدف خود کند بار بار درست اسلامی و استشهادی خواند! او میگوید کسی داوطلب شد حزب هم اجازه داد. او خود را عالم جید مولف ۱۲۴ کتاب و مفسر قران خواند
با اینهمه دعوای عالم بودن این آدم شعری از حضرت سنایی یادم آمد
کُله آن گه نهی که در فتدت
سنگ در کفش و کیک در شلوار
علم کز تو ترا بنستاند
جهل از آن علم به بود صدبار
آب حیوان چو شد گره در حلق
زهر گشت ار چه بود نوش و گوار
نه بدان لعنتست بر ابلیس
کو نداند همی یمین ز یسار
بل بدان لعنتست کاندر دین
علم داند به علم نکند کار
باز چاچا ماروفی و عده ای محکم میگیرند که ریگ در کفش بودن ایرانیست شلوار ایرانیست وطندار خودم ۹۰۰ سال پیش این گپها را زده
شاید برای هر یک ما پیش آمده باشد که در لحظاتی از عمر خود به انتقام و یا مجازات ظالمان و جنایتکاران علیه بشریت اندیشیده باشیم. البته ریشه و انگیزه ی این تلافی جویی
ها هم  همیشه جنبه ی شخصی نداشته و در بسیاری از موارد ممکن است ما با فرد و یا افراد مورد نظر که خواهان اعمال بدترین مجازات در حقشان هستیم هیچگونه مشکل شخصی نداشته باشیم بلکه ارتکاب جنایت علیه بشریت بوده است که این انگیزه را در وجود ما زنده کرده است! مثلا خودم قصه های که از جنایات صدام و پسرانش هدی عظی خوانده و شنیده بودم در مجازات او نه تنها که غمگین نبودم بلکه خوشحال بودم. اما این آدم را با این پر رویی مگر خدا مجازات کند! آیا همین آدم نبود که در بی بی سی اعلان کرد برای بیست و پنج سال میجنگد! ؟؟ آیا همین آدم نبود که در بی بی سی اعلان کرد ( اگر استاد ربانی استعفا نکند فردا شهر را کت باران میکند و کرد !!! آهنگی از احمدظاهر است که میگه : مگر خدا ز رقیبان ترا جدا بکند – عجب خیالی خوشی کرده ام خدا بکند


هیچ نظری موجود نیست: