۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

در سوگ گلهای پر پر شده غزنه


عکسی که مشاهده میکنید در صبح زود امروز بعد اینکه مرا در ژرفای غصه و قعر الم پیچانید؛ به آن سالها ی برد؛  که مثل همین کودکان؛ کودکی بودم  خورد سال و متعلم مکتب ابتدایی در غزنه؛  شهر در صلح و آرامش بسر میبرد. معلم ما  شعر استاد مایل را با صدای بلند زمزمه میکرد

ز خانه مور و ملخ، گشته روان سوی کار
تو هم بدو پشت کار، ای پسر هوشیار

 متعاقبن به سالهای دربه دری نوجوانی و جوانی، که در پی پناهگاه امنی  متنفر از جنگ   و عسکر گریز بودم برگشتم  و در نهایت به سالهای میانسالی،  که با مهاجرت ، بدبختی  و آواره گی در هر شهر و روستاهای  این گیتی، همراه بود سفینه وار پرواز ذهنی کردم. در این سفر حزین جدائیها، پیوستنها، شکستهای پیاپی و امثالهم یکایک از پیش چشمانم رژه رفتند.  
بهر صورت با یادآوری از آن دوران های صلح و آرامش بغض گلویم را گرفت؛ دلم از اندوه لبریز شد؛
و سرانجام خط اشک روی صفحه ای قلبم الف  آه را ترسیم کرد
واقعن نمیدانم در حق این فرشتگان مظلوم که امروز از سوی دهشت افگنان بدون هیچ گناهی پر پر شدند و دستار سیاهی جزام آور و قلدر؛ هم مسئولیت این حادثه را با تبختر به عهده گرفته چه بگویم و بنویسم؟ تسلیت؟ آرزوی بهشت برین برای رفتگان و بهبودی برای زخمیان؟ و یا
تلخبختانه که اکنون، «اختلافات» نسل نو با نسلهای دوران ما بیشتر شده است.  خودم شاهد بوده ام  در نسل جدید هستند کسانی که از نظر ذهنی با دستار سیاهان همدل اند. هر نوع اعمال شانرا توجیه میکنند.
تحولات برق آسای اجتماعی در چهار دهه اخیر،که با  گسترش آموزه های افراطی طالبی، مهاجرتهای داخلی و خارجی، همراه بوده تغییر شگرفی را  در آرمانها؛ دید گاه ها و نگرش دو نسل، بوجود آورده است. تا جائیکه دوستی حکایت کرد بسیاری از جوانان در این جنایت طالب را مقصر نمیدانند!! شگاف یا گسست نسل ها مسئله خیلی طبیعی است

حتا قرآن  به گُسست نسلها  در داستان «اصحاب کهف» اشاره ظریفی کرده و میگوید: وقتی  آنها از خواب طولانی خود بیدار میشوند، به قدری از نسل جدید فاصله گرفته اند که  ادامه ی حیات با  نسل جدید را ناممکن میبینند
از سوی دیگر کلانتر خود گمارده بین المللی نیز حاضر است به آنها زنده یک کشور تمدنی را باج دهد. با اینحال اما آیا می شود مصلحت را بر خموشی و ترس گذاشت و هیچ نگفت؟
گرچه که متاسفانه   نه تنها در شهر من بلکه در سطح کل کشور ؛ فاجعه ی پلید
 مصلحت پرستی ،  فراگیر که نه حتا همه کس گیر شده ، وقاحتش بکلی از یاد رفته و بیماری ای شده است که از فرط عمومیتش، هر که از آن سالم هم مانده باشد، بیمار مینماید.
متاسفانه در دنیای امروز  از دموکرات تا تروریست و از موجود دوپا و پابند به هرگونه آئین انسانی بعید نیست  به رعایت مصلحت، حقیقت را ذبح شرعی نکند
آقای اکرام اندیشمند در فیس بوک شان نوشته اند :
طالبان امروز در غزنی 200 نفر که بیشترشان کودکان بودند را به خاک و خون کشیدند تا در مذاکرات بین الافغانی قدرت و هیبت خود را تثبیت کنند. طالبان برای تثبیت هویت و هیبت خود به مدنیت و راه مدنی باور ندارند. آن ها و تمام گروه های افراطی و ستیزه جوی تکفیری و تفسیقی، خشونت و خون را معرف هویت و عامل قدرت و اجرای شریعت تلقی می کنند. اما نکته ای که در این اواخر این باور و تلقی آن ها را با وحشت مضاعف نشان می دهد، روی آوردن به کشتار عالمان دینی و کودکان در مکتب و مسجد است!!!)
واقعن چنین است که دوست بزرگوارم جناب اندیشمند فرموده اند.




 بهر صورت اندوهِ مرگ مظلومانه کودکان و عالمان دین آدم را به فکر میبرد که «چرا ننویسم»، حتا در همین حدِ کوچکِ حرمت گذاشتن و پاسداری از افکاری که آدم  پیش خود راجع به همنوع و هموطنش دارد؟ چه رازی دارد مرگ مظلومانه که بعد از آن قلم با اندوه اما راحتتر میچرخد؟ چرا مرگ چهره ها را صمیمی میکند؟ چرا دل آدم میشه با وجودی که میداند کسی نمیشنود بگوید بیدار شوید ای برادرانم! این گرگان خونخوار با تلبیس دماسنج شما را میکشد! هرچند که اين همان حكايت سقراط است كه ويل دورانت در پايان داستانش وقتی او را جام شوكران می دهند و می كشند، می گويد
 ای وای و بدا به حال آدمی كه بخواهد جامعه ای را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش  فرا رسيده باشد، بيداركند.!!اما بنظرم حالا دیگر از هر جهت وقت بیدار شدن فرا رسیده است
!درس ما به این نونهالان، باید درس محبت می بود از زمزمه عشق! نه درس نفرت درس ما درس هم گرائی ونزدیکی برای یافتن زبان مشترک و کاری مشترک میبود 
در فلم که از محل حادثه تلویزیون طلوع نشان داد متوجه شدم که درختان آن مسیر بزرگتر شده اند و گوشه هایی از جاده پر از ساختمان های رهایشی را نشان میدهدانگار آب دریای غزنه برخی از مسیرها از جمله شامیر صاحب را تغییر داده است.اما آسمانش  همان رنگ باقی مانده است
با رباعی از دوست و همکار سابقم کپتان سلیم رگبار که در صفحه فیس بوک شان منتشر کرده اند به بازمانده گان این مصیبت صبر تمنا میکنم
غزنينِ من به آتشِ آيينِ شوم سوخت
آوخ چه شد كه زينتِ اين مرزوبوم سوخت
جهل و جهاد سوخت سراپاى غزنه را
چون نفرتِ "نرون" كه ابَرشهرِ روم سوخت
سليم رگبار

هیچ نظری موجود نیست: